۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

بانکها هم طاغوتی شدند

کلا من از این ادبیات طاغوت گفتن به کسی زیاد خوشم نمیاد و اصولا با برچسب زدن زیاد رابطه خوشی ندارم.
اما از اینها گذشته طاغوت در لغت نامه دهخدا به معنای کسی یا چیزی است که بیش از خدا یا در مقام
خدایی پرستش میشه و کلا ریشه های تاریخی و عربی هم داره که خودش موضوع مفصلیه که این کلمه
رو چه کسانی به کار میبردن و چه کسانی رو طاغوت مینامیدند ...ولی موضوع این نوشته نیست!
اما آقای انواری نامی هستن که سرپرست سازمانی به نام کمیته امداد هستن و ایشون مدعی شدن 
که بانک ها سازمان های طاغوتی هستن...
او گفته که بانک ها سازمانهای حزب اللهی نیستن اما مدیراشون حزب اللهی هستن و البته توضیح نداده 
که اگه معتقدن اونا سازمانهای طاغوتین،پس چرا حزب اللهیها رفتن شدن مدیران این سازمانهای
طاغوتی و کفر و ضدخدا و ....!!!؟
و رابین هود وار هم قرار شده به اعتقاد ایشون که بیان این ثروت رو بین محرومان توزیع کنند و البته
ایشون توضیح نداده که کاندیدای ریاست جمهوری هم قراره بشه یا نه ؟!
و بعدش هم مدعی ایجاد شغل در حد چند صدهزار شده ولی بازم نگفته کدوم شغلها رو ایجا کردن که
منبعش هم منابع قرض الحسنه بانک هایی بوده که ظاهرا طاغوتی بودن ولی نمیگه که یه مملکت 
چقدر میتون بی در و پیکر باشه که مثلا یه همچین سازمانی هم بیاد و بعد باز از پولای مردم به خودشون
بده و واسه خودش هم کف مرتب بزنه در حالیکه همه نهادهای اون مملکت دست حزب الله هست
و مثلا مملکت رو اسلامیزه هم کردن ....!!!
اما بانک چیست ؟ بانک نهادی اقتصادیه که برای رنج وسیعی از فعالیتهای اقتصادی مورد استفاده قرار
میگیره و تقریبا شریان حیاتی هر سرزمینی هست و سابقه تاریخیش به زمان ایران باستان(هخامنشیان) هم 
میرسه ولی در قرن چهاردهم میلادی تقریبا به شکل امروزی در میاد که میشه مفصل در ویکی پدیا و
سایر دانشنامه ها راجع بهش مطالعه کرد،تقریبا در دنیای معاصر تمامی دولتها و بسیاری از مردم به این 
مرجع طاغوتی نیاز دارند و به بیان ساده تر قرار نیس کسی پولهاش رو شب بذاره زیر بالش و تا صب
از نگرانی نخوابه ...

۱۳۹۱ آبان ۱, دوشنبه

مذاکرات پشت پرده با آمریکا

این موضوع ارتباط با آمریکا تقریبا سالی یکبار مطرح میشه و هر با هم با مخالفتهایی که معمولا از سمت 
علی خامنه ای مطرح میشه و یا گاهی هم سپاه و بسیج ،تقریبا کار به جایی نبرده تا به امروز..
اما این متن اخیر اونهم در روزنامه و از یه شخصی که زیاد هم شناخته شده نیست...و به خصوص شیوه
 نگارش که حالت پند و اندرز داره هم جالب هست...مقاله ای در روزنامه مردم سالاری و به قلم فردی
به نام "داوود هرمیداس باوند" !!!
دکتر باوند از اعضای هیئت رهبری جبهه ملی پنجم هست که بعد از درگذشت دکتر ورجاوند،سخنگوی جبهه
ملی هم شد.در واقع شروع این همکاریها هم با جبهه ملی از اواخر دهه هفتاد شروع شده و ظاهرا تا به 
امروز ادامه داشته ...ایشان دکترای خودشون رو از دانشگاه امریکن در واشنگتن دی سی گرفته و در ایران
در دانشگاههای تهران،امام صادق و آزاد در زمینه های حقوق بین الملل و روابط بین الملل تدریس کرده.
پیش از این در وزارت خارجه و نمایندگی ایران در سازمان ملل پستهایی داشته..
او در مقاله اش صحبت از این کرده که دشمنی با امریکا در بسیاری موارد به منافع ملی ایران ضربه زده و
انتقال نفت و گاز منطقه مازندران را مثال میزند که علاوه بر حق ترانزیت و فرصت های شغلی،جایگاه 
ژئوپولتیک ایران را تقویت میکرده و این دشمنیها باعث شده تا ترکیه و عراق و غیره سود ببرند ...
و در واقع این مخالفتهای آمریکا را باعث قرابت ایران کنونی با چین و روسیه میداند!
بنابراین دکتر باوند حل و فصل مشکلات با آمریکا را در پشت پرده یا جلوی پرده را به نفع مصالح ایران
برمیشمرد و باز هم روابط چین و آمریکا را طی سه دهه چهل تا هفتاد را مثالی از این دست آورده و 
بازگشت به میز مذاکره شان رو یادآوری میکند که نهایتا به حفظ منافع دو کشور منتج شده است.
دکتر باوند همچنین پیشنهاد میکند که این مذاکرات با دید مثبت باشد،هرچند که به نتایج مثبت هم الساعه 
نرسد...چرا که معتقد است علیرغم تمام این تحریمها در خود قطعنامه های شورای امنیت ذکر شده که 
راه برای مذاکره و حل و فصل مسالمت آمیز هم باز است و تاکید میکند که چنانچه مذاکرات به نتیجه برسد
قطعا تاثیر مستقیم روی تحریمها داشته و در پایان هم با اشاره به ماده 33 منشور مذاکره را در هر صورت
امری مثبت ارزیابی میکند...
نتیجه گیری ایشون هم خب طبعا اشاره میکنه که این استراتژی یا دیپلماسی باید به یه وحدت برسه که ما
اون رو چراغ سبز از بالا تعبیر میکنیم و منتظر ماههای آینده و نتایج انتخابات ریاست جمهوری امریکا
میشیم تا ببینیم از وارد شدن جبهه ملی که سالهاس از طرف وزارت اطلاعات با مشکلاتی مواجه است
چه نتایجی قراره حاصل بشه  و هدفشان چیست ....

۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه

قوم و خویشی های حکومتی

من نمیدونم این دعواهای فامیلی رو باید به حساب فرهنگ ایرانی بذارم یا اینکه کلا بازی سیاست همین جوری
بوده از اول و همه با هم فک و فامیل بودن و دعواهای جلو دوربین رو باید نوعی "شو" به حساب
آورد ...در هر دو صورت اون گروهی که همیشه قربانی این سیاست ورزیها یا دعواهای فامیلی شده،ملت 
بوده ...هر چند که این هم یه شعار پوپولیستیه و شاید هر کس دیگری هم به قدرت برسه،اول به قوم و خویش
خودش میرسه...
اما خبرگزاری دانشجویان یه مقاله ای نوشته در رابطه با نسبتهای فامیلی برخی از چهره های اصلاح طلب
و اصولگرا که به اصطلاح مثلا درگیر هستن و خودی و غیر خودی بودن تا دیروز و از این دست موارد.
نکته جالب همزمانی این مقاله با چراغ سبزیه که شورای نگهبان به خاتمی و اصلاح طلبان داده ...
ازدواج پسر محمدرضا باهنر با نوه علی اکبر محتشمی پور(اصولگرا و اصلاح طلب) از این دست است.
محتشمی پور هم وزیر کشور میرحسین موسوی بوده و هم در ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی
نقش موثری داشته است.
مورد دوم برادران حسینی شامل محمد حسینی وزیر ارشاد احمدی نژاد و داماد شیخ محمد هاشمیان است 
و برادرش حمید که فعال اقتصادی در بخش پتروشیمی و عضو اتاق بازرگانی ایران و از نزدیکان به 
هاشمی رفسنجانی است.
عباس امیری فرد که ظاهرا از نزدیکان اسفندیار رحیم مشایی و مشاور فرهنگی احمدی نژاد است باجناق
فیض الله عرب سرخی است که این روزها به خاطر اقدام علیه امنیت ملی در زندان بسر میبرد...خود 
امیری فر هم مدتی در زندان بوده و یکبار هم برای خودکشی اقدام کرده بوده است..اتهام او ظاهرا ساخت
فیلمی به نام "ظهور نزدیک است" بود.
و اما صادق زیباکلام که از چهره های نزدیک به هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان بوده و همواره یک 
چهره جنجالی بوده دختر بزرگش را به گفته ایسنا به پسر احمد توکلی داده که خود از اقوام علی لاریجانی
به حساب می آید.
ناصر ایمانی که زمانی با احمد توکلی در روزنامه رسالت کار میکردند شوهر خواهر سعید حجاریان،
اشرف بروجردی معاون اجتماعی وزیر کشور خاتمی و علاء الدین بروجردی رییس کمیسیون امنیت
ملی مجلس،خواهر و برادرند و فخر السادات محتشمی پور،همسر مصطفی تاج زاده که در زندان بسر 
میبرد دخترخاله حسین صفار هرندی است که از قضا خیلی هم ضد اصلاح طلب است و ...
حالا ما باید چه نتیجه ای بگیریم ؟!
ایسنا نتیجه گرفته که این پیوندهای قوم و خویشی در کنار پذیرفتن اصول کلی باعث میشود که اینان
همچون خانواده ای زیر یک سقف باشند و این سقف همان نظام معروف است ...

پلیس کودک هم آمد

تقریبا برای همه اقشار و افکار و اعمال،جمهوری اسلامی نیروی نظامی و انتظامی درست کرده که فشار را 
همواره روی ملت حفظ کرده و خواسته های خودش را پیش ببرد ...
از سپاه و بسیج و حزب الله تا پلیس راهنمایی و رانندگی و موتور سوار و جریمه بنویسها تا نیروی به قول
خودشان انتظامی،نیروی ویژه،گشت ارشاد و ...
اما این مورد اخیر دیگه از اون دست کارای عجیبه ...پلیس کودکان !!
که نیاز به تخصص ویژه داره و برای پیشگیری از جرایم طراحی شده ...
معلوم نیس که این کودکان در چه رده سنی تعریف میشن و چگونه جرایمی رو میتونن مرتکب بشن که 
این نیروها قصد پیشگیری دارن !؟
مثلا فکر کنیم که یه بچه یه تفنگ گرفته که بره بانک بزنه،همدستشم پشت ماشینه !!
یا میخواد با ریختن سم تو غذای مامان و باباش اونا رو به قتل برسونه !!
ظاهرا هم رییس پلیس پیشگیری ناجا،ایجاد چنین نهادی رو اصولا پیش بینی شده در قانون میدونه والان
تنها مشکل این است که اینو در کلانتریها باید قرار بدن یا پلیس آگاهی !!!
بعدها که تصمیم گرفتن که این سازمان رو کجا جا بدن بعد شروع به استخدام نیرو و آموزش اونها میکنن
و بعد نقش کودکان رو در جرایم اینا بررسی میکنن و بعدش رو نگفته که چی کار میکنن..
آموزش و پیشگیری میکنن ...یعنی فرض بر اینه که قیافه کودک به خلافکارها میخورد و در نتیجه او را
قانع میکنن که خلاف نکنه ؟!یا مثلا در واقعه ای ناخواسته کودک درگیر میشود که خب دیگر پیشگیری
نیست و واقعه اتفاق افتاده...کودکانی که به اعتراف خودشان معضلی نداشته اند که قابل طرح باشد و
معمولا هم در اکثر حوادث،قربانی میشوند...یا به شکل ضرب و شتم و یا اینکه گاها،متاسفانه جانشان را
از دست میدهند..
دلیل ایجاد این نهاد به واقع چیست ؟
نهادینه کردن ترس از نیروهای امنیتی .....شاید !